picap picap .

picap

عكس اما واتسون (5 عكس - Part 1)







برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

من خدا را با دو چشمم لمس كردم ...




در ميان ياسمن ها

رنگ زيباي چمنها


در نگاه خيس باران

در دل ابر بهاران

در سكوت كوهساران


در سكوت و در تلاطم

درميان سيب و گندم

در خيال خيس مردم


درميان موج دريا

درزمستان ، اوج سرما

در بهار خسته حتي!


در سياهي ،در سفيدي

در شكست و نا اميدي

هر چه خواندي هرچه ديدي


روي بال شاپركها

در كوير دل تركها

در صداي ني لبك ها


در حرارت ،در شراره

در شب شعر ستاره

در دو بيتي، چارپاره


درخرابه،درنيستان

در ميان باغ و بستان

در بلوغ جمع مستان


در سكوت و بيقراري

در دل تنگ قناري

گاه نه، گاهي هم آري


رنگهاي گرم باغ و

جا نماز كنج طاق و

گوشه ي تنگ اتاق و


درلطافت ، درظرافت

در صداقت در رفاقت

عشق بي تزوير و آفت


من خدا را خوب ديدم

من صدايش را شنيدم

از بديها دل بريدم


من غرورم را شكستم

پاي سجاده نشستم

عهد و پيماني كه بستم


نيستها را هست كردم

هستها را نيست كردم

صفر ها را بيست كردم


من خدا را با دو چشمم لمس كردم



« مريم ملكي »



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

عاشقي تنها گناهم بود و نيست ...




دستهايت تكيه گاهم بود و نيست

عشق تو پشت و پناهم بود و نيست

حيف! آن وقتي كه عاشق شد دلم

چيز سبزي در نگاهم بود و نيست

عشق اين سرمايه بازار دل

آب اين روي سياهم بود و نيست

ياد آن ايام مشتاقي بخير

عاشقي تنها گناهم بود و نيست



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

. . . دوستداران را چه شد ؟!

image by fotos.blogfa.com

 

ياري اندر كس نمي بينم ، ياران را چه شد ؟

دوستي كي آخر آمد ، دوستداران را چه شد ؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۷ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

عجب رسميست رسم آدميزاد . . .



عجب رسميست رسم آدميزاد             كه دور افتاده را كم ميكند ياد


كه دور افتاده حكم مرده دارد

كه خاك مرده را كي ميبرد ياد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۷ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

نواختم صداي پاي باران را برجاده رهايي...




نواختم صداي پاي باران را

برجاده رهايي

به آغوش خنده زمين رفتن

دستي ست كه ابديت را نجوا مي كند

كلبه خميده من

سالهاست در كنج افتاده

دود خيال هميشه روشن ست

و خنده آب را از كناره ها مي توان شنيد

مي دوم از لابه لاي نيش خارها

زخم هايم رامرحمي از خيال رسيدن مي گذارم

ندانستن ها را يكي يكي كردم

و با صداي پاي باران نواختم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

. . . كاش مي دانستي بهشت همان قلب توست


من به خدا گفتم :

امروز پيامبري از كنار خانه ي ما رد شد

امروز اينجا بهشت است

خدا گفت:

كاش مي دانستي هر روز پيامبري از كنار خانه تان مي گذرد

و كاش مي دانستي بهشت همان قلب توست ...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

. . . هنوز فرصت هست به آسمان نگاه كن

به اينجا كه مي رسم

نااميد مي شوم

آنقدر كه مي خواهم همه ي سرازيري جهنم را يكريز بدوم

اما فرشته اي دستم را مي گيرد و مي گويد :

هنوز فرصت هست به آسمان نگاه كن

خدا چلچراغي از آسمان آويخته است

كه هر چراغش دلي است

دلت را روشن كن

تا چلچراغ خدا را بيفروزي

فرشته شمعي به من مي دهد و مي رود

...

راستي

امشب يه آسمان نگاه كن

ببين چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

. . . كاش قلبم خانه بود

قلبم كاوانسرايي قديمي است

همه مي آيند و ميروند و هيچ كس نمي ماند

هيچ كس نمي تواند بماند

كه مسافر خانه جاي ماندن نيست

مي روند و جز خاك رفتنشان چيزي براي من نمي ماند

كاش قلبم خانه بود

خانه اي كوچك

و كسي مي آمد و مقيم مي شد

مي آمد و مي ماند

و زندگي مي كرد سال هاي سال شايد . . .

هر بار كه مسافري مي آيد

كاروانسرا را چراغان مي كنم

و روغن دان قنديل را پر از عشق

هر بار دل مي بندم و هر بار فراموش مي كنم

كه مسافر براي رفتن آمده است نه ماندن ...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

. . . دلم گرفته درست مثل لك لكي كه بالهايش را براي كوچ امتحان مي كند

تورم را

از تمام دريا ها جمع مي كنم

ماهي ها

زيباتر از شعرهاي من اند

مسير خانه ات را

از حافظه ي كفش هايم پاك كرده ام

غمگين نباش !

خودت هم مي داني

هميشه عكس تكي تو زيباتر بود

زيبايي تو و خستگي اين ديوار

كه به هر حال به من تكيه داده است

دلم گرفته

درست مثل لك لكي

كه بالهايش را براي كوچ امتحان مي كند

دلم گرفته و مي دانم

اين هواپيما هيچ وقت

بر درياچه اي فرود نمي آيد

دلم گرفته و

باز نمي شود اين در قوطي

سرانجام

قرص ها را خواهم خورد ...!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)