جواني را شمع ره كردم كه بجويم زندگاني را ... نجستم زندگاني را ، تبه كردم جواني را
برچسب: ،
ادامه مطلب
راستي كه شما آدما چقدر عجيب و غريبيد! يه روز ميگيد خدايا تا باشه دنيا باشه و همه حس و حالش يه روز ديگه ميگيد خدايا لعنت به اين دنيا و همه حس و حالش !!!
مسافر خسته ي من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
مي خواست كه از اينجا بره اما نمي دونست كجا
دلش پر از گلايه بود ولي نمي دونست چرا
دل كه به جاده مي سپرد كسي اونو صدا نكرد
نگاه عاشقونه اي براي اون دعا نكرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمي زنه
تو لحظه هاي بي كسيش پرنده پر نمي زنه
با كوله بار خستگي تو جاده هاي خاطره
مسافر خسته ي من يه عمره كه مسافره
كمكم كن ... نذار اينجا بمونم تا بپوسم
كمكم كن ... نذار اينجا لب مرگو ببوسم
كمكم كن ... عشق نفريني بي پروايي مي خواد
ماهي چشمه كهنه هواي تازه ي دريايي مي خواد
دل من درياييه ، چشمه زندونه برام
چكه چكه هاي آب ، مرثيه خونه برام
تو رگهام به جاي خون ، شعر سرخ رفتنه
تن به موندن نمي دم ، موندنم مرگه منه
كمكمم كن ... نذار اين گمشده از پا در بياد
كمكم كن ... خرمن رخوت من شعله مي خواد
كمكم كن ... من و تو بايد به فردا برسيم
چشمه كوچيكه برامون ، ما بايد بريم به دريا برسيم