دنيا ديدي و هر چه ديدي هيچ است ...
دنيا ديدي و هر چه ديدي هيچ است
و آن نيز كه گفتي و شنيدي هيچ است
سـرتاسـر آفـاق دويـدي هيـچ است
و آن نيز كه در خانه خزيدي هيچ است
(خيام)
برچسب: ،
ادامه مطلب
دنيا ديدي و هر چه ديدي هيچ است
و آن نيز كه گفتي و شنيدي هيچ است
سـرتاسـر آفـاق دويـدي هيـچ است
و آن نيز كه در خانه خزيدي هيچ است
(خيام)
هر چند كه رنگ و روي زيباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد كه در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
(خيام)
اينجا آسمان ابريست ، آنجا را نميدانم
اينجا شده پاييز ، آنجا را نميدانم
اينجا همه اش رنج است ، آنجا را نميدانم
اينجا دلي تنگ است ، آنجا را نميدانم
از انسانها غمي به دل نگير ، زيرا خود نيز غمگين اند
با آنكه تنهايند ولي از خود مي گريزند ، زيرا به خود ، به عشق خود و به حقيقت خود شك دارند
پس دوستشان بدار ، اگرچه دوستت نداشته باشند ....
هنوز چشمانت با چشمانم عشق بازي مي كند
شايد باور نكني... در تمام شعرهايم احساست مي كردم
و دلم... اين غم دان پر درد ، اين صندوقچه اسرارت هواي تو را بارها مي كرد
و من قول تو را براي فردا ، بارها به او مي دادم و او مانند يك بچه
از براي ديدنت مدت ها غروب آفتاب را نظاره مي كرد
و هنگامه شب مرا به اغما مي كشاند
و من عاجز از گفتن چيزها و ندانسته ها بارها او را تنبيه مي كردم
هيچ كس تنهاييم را حس نكرد لحظه ويـــرانيم را حـــس نكرد
در تمام لحظه هايم هيچــــكس خلـوت پنـهــــانيم را حس نكرد
آســــمان غـــــم گرفته با دلش بركه طـوفانيــــم را حس نكـرد
آنكه سامان غزلهايم از اوست بي سـرو سامانيم را حس نكـرد
آنكه از اول به ديــدارم شتافت رفتـــن پـايــانيـــم را حس نكـرد