شتاب مكن
كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تكه اي نان گم شود
هرگــز نتــوان
آدمـي را به خانه آورد
آدمي در سقـوط كلمات
سقــوط
مي كند
و هنگام كه از زمين برخيزد
كلمات نـارس را
به عابران تعـارف مي كند
آدمي را توانايـي
عشق نيـست
در عشق مي شكنــد و مي ميــرد
(احمدرضا احمدي)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۵۴ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
آوازي بر زبان ام پژمــرد
شوقـي در نگـاه ام
و خنـدهاي بـر لبانــم
دست هايــم را
بـه سمت شـادي ها دراز كردم
اما دور گردن حسرت و اندوه پيچيدند
چه كسي ستـاره ها را چيده است؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۵۳ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
تلنبار خاطرات خاك گرفته ام را
اگر مي خواهي جستجو كني
به حتم در ميان پستو هاي بي حوصلگي ام مي يابي
اما بي محابا در نزن
كه گرد دلم
تا ابد به سرفه ات مي اندازد
و عزاي سياه پوشش به گريه ات!
آرام كه آمدي
اول از آينه تنهايي بپرس از كدام سو
آنگاه به نرمي قدم بردار
كه ناگزير تخته هاي زوار در رفته روحم
پاي برهنه ات را خراش نيندازد
به گمانم جايي براي تكيه كردن نيست
تنها شانه هاي پوشالي مترسك خنده هايم
كه آن هم
استراحت گاه ناامني است
آخر بارها هجوم سخت كلاغ هاي سياه را ديده است
تصميم با خودت ...
هنوز هم جستجوي خاطراتم را در سر مي پروراني؟
(گلسا اميدوار)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۵۳ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
اين شفق است يا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به كجا رسيده ام ؟ جان دقايقم بگو
آيينه در جواب من باز سكوت مي كند
باز مرا چه مي شود ؟ اي تو حقايقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ي ناشنيده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
پاك كن از حافظه ات شور غزلهاي مرا
شاعر مرده ام بخوان گور علايقم بگو
با من كور و كر ولي واژه به تصوير مكش
منظره هاي عقل را با من سابقم بگو
من كه هر آنچه داشتيم اول ره گذاشتم
حال براي چون تويي اگر كه لايقم بگو
يا به زوال مي روم يا به كمال مي رسم
يكسره كن كار مرا بگو كه عاشقم بگو
(محمد علي بهمني)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۵۲ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
من از تو لبريز بودم
وقتي توي خسـتگـيهـايم گـمـت كردم
وقتي توي كوچه بي بازگشت شيدايي
عاشق كُشي ، شهـامـت شد
و تو قدّاره كِش كوچه شدي
حالا از من لاشه اي مانده
نــه دلي كه بيـقـراري كند
نــه چــشــمي كه چــشــم انتظــاري
و تو
تيـغــت را زمين بگذار
عاشـقي نمانده است
كه قدّاره كِشي!
راستش را بخواهي
هنوز هم دلم
زير اينهمه خاك
براي تو تنگ مي شود
هنوز هم . . .
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۵۱ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
چه خوش است حال مرغي كه قفس نديده باشد
چه نكوتر آنكه مرغــي ز قفـس پريده باشد
پـر و بـال ما بريدند و در قفـس گشـودند
چه رها چه بسته مرغي كه پرش بريده باشد
من از آن يكي گـزيدم كه بجـز يكـي نديدم
كه ميان جمله خوبان به صفت گزيده باشد
عجب از حبيـبم آيد كه ملول مي نمايد
نكند كه از رقيبان سـخني شـنيده باشد
اگر از كسي رسيده است به ما بدي بماند
به كسي مبـاد از ما كه بدي رسـيده باشد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۴۸ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)