زندگي
چمدانش را بست
مرگ هم تلفن نمي زند
آن قدر خسته ام
كه دراز مي كشم
و كم كم در خاك فرو مي روم
آن قدر خسته ام
كه ديگر مرگ هم به دردم نمي خورد
من از ادامه مي ترسم
از اينكه تابوت
تنها اتاقي باشد تاريكتر
و من دوباره استخوان هايت را پيدا كنم
و تكه هاي پازل عشق
دوباره چيده شود
كسي چمدانش را در ايستگاه جا بگذارد
و ما در سايه ها و ريشه هاي درختان قدم بزنيم
و مارها
ماهيان بركه ي خاك شوند
من از ادامه مي ترسم ...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۴۳ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
فرصتي نمانده است
بيا همديگر را بغل كنيم
فردا
يا من تو را مي كشم
يا تو چاقو را در آب خواهي شست
همين چند سطر
دنيا به همين چند سطر رسيده است
به اين كه انسان
كوچك بماند بهتر است
به دنيا نيايد بهتر است
اصلا
اين فيلم را به عقب برگردان
آن قدر كه پالتوي پوست پشت ويترين
پلنگي شود
كه مي دود در دشت هاي دور
آن قدر كه عصاها
پياده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمين . . .
زمين . . .
نه !
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دست هايش را بشويد
در آينه بنگرد
شايد
تصميم ديگري گرفت ...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۴۲ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
يكي دل را شكست و رفت
و من او را نبخشيدم
كه يك تكه از آن را به يغما برد
و من هرگز نترسيدم
كه غرورم ، وجودم را زير پا له كرد
و من شايد نفهميدم
كه او من را نمي خواهد
و من هرگزنپرسيدم !!
چرا اين زندگي درد است
و من از درد پرسيدم
كه از دنيا چه مي خواهد
و من از اشك فهميدم
يكي باشد كنار دل هميشه ياورش باشد
و من با او نرقصيدم
پي مستي و شور عشق دمادم ساغرش باشد
و من جامي ننوشيدم
« مريم ملكي »
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۴۰ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
گفته بودن تو اين شهر دل هاي مهربون هست
براي گفتن درد هميشه همزبون هست
توي نگاه مردم از عاطفه نشون هست
شنيده بودم اينجا رفيق تا پاي جون هست
ديدم ؛ اي داد بيــداد !!
هر آنچه گفته بودند
خيالي بود و خامي
محبت چون بيابان . . .
رفاقت چون سرابي . . .
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۳۸ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
ما چون دو دريچه رو به روي هم
آگاه ز هر بگو مگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينه ي بهشت اما ... آه
بيش از شب و روز تيره و دي كوتاه
كنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكي از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر كه هر چه كرد او كرد
« مهدي اخوان ثالث »
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۳۷ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
دل من چه خردسال است
ساده مي نگرد
ساده مي خندد
ساده مي پوشد
دل من از تبار ديوارهاي كاهگلي ست
ساده مي افتد
ساده مي شكند
ساده مي مـــيرد
دل من تنهـــــا
تنهــا سخت مي گـيرد...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۳۶ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)