picap picap .

picap

زن ام كردند ...








زن ام كردند ...

وقتي سينه هايم ، هنوز بالغ شدن را در زمان نديد

چشمانم براي يك بار ،

هوس را غنچه نكرد

وقتي دستهايم

عروسك رويا را

در آغوش نگرفت

انداختند

چادر سفيدي

با مردي كه

فقــــــــــــط ....

هم خوابي و بچه

مادرم كردند

بدون آن كه

بدانم زن چيست

سجده نشستم خدا را ...

تا فرزندم ، زن بعدي نباشد!



(نسرين خواجه)










برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۵۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

ديري‌است از خود، از خدا، از خلق دورم . . . با اين‌ همه در عين بي‌تابي صبورم

 



ديري‌است از خود، از خدا، از خلق دورم


با اين‌ همه در عين بي‌تابي صبورم


پيچيده در شاخ درختان، چون گوزني


سرشاخه‌هاي پيچ‌درپيچ غرورم


هر سوي سرگردان و حيران در هوايت


نيلوفرانه پيچكي بي‌تاب نورم


بادا بيفتد سايه‌ي برگي به پايت


باري، به روزي روزگاري از عبورم


از روي يكرنگي شب و روزم يكي شد


همرنگ بختم تيره رختِ سوگ و سورم


خط مي‌خورد در دفتر ايام، نامم


فرقي ندارد بي‌تو غيبت يا حضورم


در حسرت پرواز با مرغابيانم


چون سنگ‌پشتي پير در لاكم صبورم


آخر دلم با سربلندي مي‌گذارد


سنگ تمام عشق را بر خاك گورم



(قيصر امين پور)



[با تشكر از دوست عزيزم آريايي براي شعر]



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۵۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

عكسي منتخب (بدون شرح)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۵۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

اين چه حدوديست ! آيا شنيده اي و ميداني ؟




از شمال محدود است ، به آينده اي كه نيست
 

به اضافه ي غم پيري و سايه ي مخوف ممات


 از جنوب به گذشته ي پوچي پر از خاطرات تلخ


 گاهي اوقات شيرين


 مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ


شروع جنگ حيات


 مغرب ، فرسنگها از حيات دور ، آغوش تنگ گور


 غروب عشق ديرين


اين چه حدوديست ! آيا شنيده اي و ميداني ؟


 حدود دنياي متزلزلي است موسوم به : جواني



(كارو)





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

بيش ترين عشق جهان را به سوي تو مي آورم كه قلبت چون پروانه اي ظريف و كوچك و عاشق است

 



بيش ترين عشق جهان را به سوي تو مي آورم


از معبر فريادها و حماسه ها


چرا كه هيچ چيز در كنار من


از تو عظيم تر نبوده است


كه قلبت


چون پروانه اي ظريف و كوچك و عاشق است



(احمد شاملو)




[با تشكر از دوست عزيزم (آريايي) براي شعر]



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

بپيچ اي تازيانه ! خرد كن ، بشكن ستون استخوانم را ، لگدمال ستم كن ، خوار كن ، نابود كن




بپيچ اي تازيانه ! خرد كن ، بشكن ستون استخوانم را
 

به تاريكي تبه كن ، سايه ي ظلمت


بسوزان ميله هاي آتش بيداد اين دوران پر محنت


 فروغ شب فروز ديدگانم را


 لگدمال ستم كن ، خوار كن ، نابود كن


 در تيره چال مرگ دهشتزا


اميد ناله سوز نغمه خوانم را


 به تير آشيانسوز اجانب تار كن ، پاشيده كن از هم


پريشان كن ، بسوزان ، در به در كن آشيانم را


بخون آغشته كن ، سرگشته كن در بيكران اين شب تاريك وحشتزا


 ستمكش روح آسيمه ، سر افسرده جانم را


 به درياي فلاكت غرق كن ، آواره كن ، ديوانه ي وحشي


 ز ساحل دور و سرگردان و تنها


 كشتي امواج كوب آرزوي بيكرانم را با وجود اين همه زجر و شقاوتهاي بنيان كن


 كه مي سوزاند اينسان استخوان هاي من و هم ميهنانم را

 

طنين افكن سرود فتح بيچون و چراي كاررا


سر مي دهم پيگير و بي پروا ! و در فرداي انساني


 بر اوج قدرت انسان زحمتكش


 به دست پينه بسته ، مي فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را



(كارو)






برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۷ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز ميدهد . . . درجسم من تمامي روح حيات را پرواز ميدهد

 



لبخند چشم تو


تنها دليل من كه خدا هست و اين جهان زيباست


وين حيات عزيز و گرانبهاست


لبخند چشم توست


هرچند با تبسم شيرينت


آنچنان از خويش ميروم كه نميبينمش درست


لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز ميدهد


درجسم من تمامي روح حيات را پرواز ميدهد


جان مرا كه دوريت از من گرفته است


شيرين و خوش دوباره به من باز ميدهد



(فريدون مشيري)



 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

سادگي‌هايم كجاست؟....  [ مجموعه عكس هاي فرشته كوچولو (27 عكس) ]


 

پا به پاي كودكي هايم بيا                    كفش هايت را به پا كن تا به تا

قاه قاه خنده ات را ساز كن                 باز هم با خنده ات اعجاز كن

پا بكوب و لج كن و راضي نشو            با كسي جز عشق همبازي نشو

بچه هاي كوچه را هم كن خبر            عاقلي را يك شب از يادت ببر

خاله بازي كن به رسم كودكي            با همان چادر نماز پولكي

طعم چاي و قوري گلدارمان               لحظه هاي ناب بي تكرارمان

مادري از جنس باران داشتيم             در كنارش خواب آسان داشتيم

يا پدر اسطوره  دنياي ما                    قهرمان باور زيباي ما

قصه هاي هر شب مادربزرگ              ماجراي بزبز قندي و گرگ

غصه هرگز فرصت جولان نداشت         خنده هاي كودكي پايان نداشت

هر كسي  رنگ خودش بي شيله بود      ثروت هر بچه قدري تيله بود

اي شريك نان و گردو و پنير  !             همكلاسي ! باز دستم را بگير

مثل تو ديگر كسي يكرنگ نيست       آن دل نازت برايم تنگ نيست ؟

حال ما را از كسي پرسيده اي ؟        مثل ما بال و پرت را چيده اي ؟

حسرت پرواز داري در قفس؟         مي كشي مشكل در اين دنيا نفس؟

سادگي هايت برايت تنگ نيست ؟    رنگ بي رنگيت اسير رنگ نيست ؟

رنگ دنيايت هنوزم آبي است ؟          آسمان باورت مهتابي است ؟

هركجايي شعر باران را بخوان           ساده باش و باز هم كودك بمان

باز باران با ترانه ، گريه كن !              كودكي تو ، كودكانه گريه كن!

اي رفيق روز هاي گرم و سرد            سادگي هايم به سويم باز گرد!





 

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

روياي آشناي شب و روز عمر من!..... در خواب هاي كودكي ام ديده ام تو را



با تيشه خيال تراشيده ام تو را


در هر بتي كه ساخته ام ديده ام تو را


از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟


يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را


هر گل به رنگ و بوي خودش مي دمد به باغ


من از تمام گل ها بوييده ام تو را


روياي آشناي شب و روز عمر من!


در خواب هاي كودكي ام ديده ام تو را


از هر نظر تو عين پسند دل مني


هم ديده، هم نديده، پسنديده ام تو را


زيبا پرستيِ دل من بي دليل نيست


زيرا به اين دليل پرستيده ام تو را


با آنكه جز سكوت جوابم نمي دهي


در هر سؤال از همه پرسيده ام تو را


از شعر و استعاره و تشبيه برتري


با هيچكس بجز تو نسنجيده ام تو را



(قيصر امين پور)



 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

سكوت كن نازنين سكوت كن... فريادت را چنين جماعت منگ ، جز به سكوت بر نخواهند تافت!



سكوت كن نازنين سكوت كن


فريادت را چنين جماعت منگ


جز به سكوت بر نخواهند تافت


آغوشت را فروگير مهربان


بازوانت را فروگير


نوازشي نكرده دستانت را قطع مي‌كنند


تا نوازشي نكني



(مسعود بربر)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۵:۴۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)