picap picap .

picap

روزي اگر سراغ من آمد به او بگو... آن لحظه اي كه ديده براي هميشه بست ، آن نام خوب بر لب لرزان داشت




روزي اگر سراغ من آمد به او بگو ...

من مي شناختم او را

نام تو را هميشه به لب داشت

حتي در حال احتضار

آن دلشكسته عاشق بي نام و بي نشان


روزي اگر سراغ من آمد به او بگو ...

هر روز پاي پنجره غمگين نشسته بود

و گفتگو نمي كرد جز با درخت سرو

در باغ كوچك همسايه

شب ها به كارگاه خيال خويش

تصويري از بلندي اندام مي كشيد

و در تصورش تصوير تو

بلند ترين سرو باغ را تحقير كرده بود


روزي اگر سراغ من آمد به او بگو ...

او پاك زيست

پاك تر از چشمه هاي نور

همچون زلال اشك

يا چون زلال قطره ي باران به نو بهار

آن كوه استقامت

آن كوه استوار

وقتي به ياد تو بود مي گريست


روزي اگر سراغ من آمد به او بگو ...

او آرزوي ديدن رويت را

حتي براي لحظه اي از عمر خويش داشت

اما براي ديدن تو چشم خويش را

آن در سرشگ غوطه ور

آن چشم پاك را

پنداشت كه آلوده است

و لايق ديدار نيست


روزي اگر سراغ من آمد به او بگو ...

آن لحظه اي كه ديده براي هميشه بست

آن نام خوب بر لب لرزان داشت

شايد روزي ...

اگر آمد چه؟..

او ؟ نه آه... نمي آيد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

بي تو ز جهان حس بيگانه دارم ...




زهجران ، لب خشك وچشم تر دارم

كزين جدايي كناري سرد آشيانه دارم

مزن قفل بر واژه هاي لبانم

كزين واژه ها درد بيكرانه دارم

مينداز زو لانه بر بند پاهايم

كزين سودا خاطر ويرانه دارم

مشو دور زبر من دلبر من

شبانگاه قصه بي درمانه دارم

بگذار بگويم راز خود صنما

كه در دل درد نهفته دارم

باز هم خموشي بود يارم هميشه

كه بي تو ز جهان حس بيگانه دارم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

به چه مي توان دل خوش كرد... ؟!




وقتي دل گرفته و غمدار است

وقتي همه ي دوستان دشمنند

وقتي سوختن تنها علاجش ساختن است

وقتي دوست داشتن ، پايانش از ياد بردن است

وقتي در همه ي راهها چاهي پنهان است

وقتي آسمان بالاي سرت از دود دلهاي گرفته سياه است

به چه مي توان دل خوش كرد... ؟ !



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

به چه مي خندي تو...؟




به چه مي خندي تو ..؟

به مفهوم غم انگيز جدايي ..؟

به چه چيزي ..؟

به شكست دل من ..؟

يا به پيروزي خويش ..؟

به چه مي خندي تو..؟

به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد ..؟

يا به افسونگري چشمانت ..؟

كه مرا سوخت و خاكستر كرد ..؟

به دل ساده من مي خندي ..؟

خنده دار است... بخند !!!




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

دنيا ، عشق ، مرگ ...




تنهايي

مي‌آيد چون عروس

نامش دنياست


تنهايي

به روي ما مي‌خندد

نامش عشق است


تنهايي

ما را در آغوش مي‌گيرد

نامش مرگ است



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

پروردگارا...




چشمانم را بستم و سرم را به سوي آسمانت بالا گرفته ام

اشك بر گونه هايم جاري شد ...

نميدانم چرا هنگام درد دل كردن با تو اراده گريه كردن از من گرفته مي شود

شايد اين همان حس غريبي است كه مرا به سوي تو مي كشاند ...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

...................................................

آشفته دلي بود در اين خلوت خاموش



او زاده غم بود و ز غم هاي جهان گشته فراموش




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

حالا ببين چگونه بيهوده ، اين پنجره ، چراغ ، حرف ها را بر باد مي نويسم ...



مي نويسم و به خاك كه مي رسم ، تو را مي بينم كه پشت آن چون تنهايي


با تنهايي خفته اي ، مي نويسم نور و كسي مي آيد ، با تكه اي ماه بر دوش


مي گويي خط بزن  ، مگر نمي بيني ، چگونه در تاريكي ، به روشنايي رسيده ام

 

حالا ببين چگونه بيهوده ، اين پنجره  ، چراغ  ، حرف ها را بر باد مي نويسم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

كس نيست كه آزاد كند مرغ دلم را  ....  پر بسته و دل خسته در اين دام بميرم




خواهم كه در اين غمكده آرام بميرم

گمنام و سفر كرده و بي نام بميرم

كس نيست كه آزاد كند مرغ دلم را

پر بسته و دل خسته در اين دام بميرم

من كام دل از جلوه حسن تو گرفتم

هر چند در اين معركه ناكام بميرم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۵:۵۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

دوست دارم بروم ، سربه سرم نگـــذاريد ....




دوست دارم بروم ، سربه سرم نگـــذاريد

گريه ام را به حســاب سفرم نگـــذاريد

دوست دارم كه به پابوسي باران بروم

آسمان گفته: كه پا روي پرم نگـــذاريد

اين قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذاريد

چشمي آبي تر از آيينه گرفتارم كرد

بس كنيد اين همه دل دور و برم نگذاريد

آخرين حرف من اين است ، زميني نشويد

فقط از حال زمين بي خبرم نگــذاريد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۵:۵۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)