من به درماندگي صخره و سنگ
من به آوارگي ابر و نسيم
من به سرگشتگي آهوي دشت
من به تنهايي خود مي مانم
من در اين شب كه بلند است
به اندازه حسرت زدگي
گيسوان تو به يادم مي آيد
من در اين شب كه بلند است
به اندازه حسرت زدگي
شعر چشمان تو را مي خوانم
چشم تو ، چشمه شوق
چشم تو ، ژرفترين راز وجود
برگ بيد است كه با زمزمه جاري باد
تن به وارستن عمر ابدي مي سپرد
تو تماشا كن كه بهاري ديگر
پاورچين پاورچين
از دل تاريكي مي گذرد
و تو در خوابي
و پرستوها خوابند
و تو مي انديشي
به بهاري ديگر و به ياري ديگر
نه بهاري و نه ياري ديگر
حيف...
اما من و تو دور از هم مي پوسيم
غمم از وحشت پوسيدن نيست
غمم از زيستن بي تو در اين لحظه پر دلهره است
ديگر از من تا خاك شدن راهي نيست
از سر اين بام
اين صحرا
اين دريا
پر خواهم زد
خواهم مرد
غم تو
اين غم شيرين را
با خود خواهم برد
« دكتر مصدق »
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۷:۰۴ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
گاهي اوقات
قطره هاي شك
مي بارند بر زمين باورم
و گياهان اميدم آفت مي زنند
فكر مي كنم
چه فايده داشت
اينهمه وجين كردن دل؟
چه فايده داشت
آبياري احساس
و ريشه دواندن به اعماق وجود؟
تا به كِي آوندهايم
تهي ز حقيقت؟
تا به كِي سبزي برگهايم
وابسته به نور؟
نمي دانم كِي كلروفيل
به واژه نامه پيوست؟
كه من فهميدم
باور من به رشد
تنها يك اعتياد است
به نور!
و من ناگهان
از زرد شدن ترسيدم!
(آوا كوه بر)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۷:۰۳ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
غربت عميق اندوه منو
چاه خشك تو بيابون نداره
سردي و تاريكيه زندگيمو
هيچ شبي تو هيچ زمستون نداره
مثل شعر مرثيه
از شب و گريه پرم
براي تموم شدن
لحظه هارو ميشمرم
كي ستاره ي منو از آسمون
پشت اين پرده خاموشي كشيد
گلدون شيشه ايمو كي زد به سنگ
كي منو به خود فراموشي كشيد
كاش ميشد واسه خودم گريه كنم
اونقدر گريه كه دل پاك بشم
سبك و پاكيزه مثل خود اشك
زير خاك گريه هام خاك بشم
مثل شعر مرثيه
از شب و گريه پرم
براي تموم شدن
لحظه هارو ميشمرم
چشماي ساكت تو رنگ شبه
شبي كه سرد و فردا نداره
شبي كه بايد بميره زير نور
مثل اون مرگي كه اما نداره
كاش يكي حرف منو باور ميكرد
كاش يكي مي فهميد اندوه منو
كاش يكي تو بهت تنهايي من
باورش ميشد غم شكستنو
مثل شعر مرثيه
از شب و گريه پرم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۷:۰۱ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم
كه ز وجود تو مويي به عالمي نفروشم ...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۵۹ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
دلم از گريه گرفته است بيا خنده كنيم
خنده اي گرم و دلاويز و فريبنده كنيم
حرفي از رفته و آينده و بيجا نزنيم
سينه ها را همه از قهقهه آكنده كنيم
آنچه در خلوت دل هست به كنجي بنهيم
همه را يكسره با عاطفه شرمنده كنيم
عشق را حرمت ديرينه و شايسته دهيم
خنده گر روزنه اي هست فزاينده كنيم
بد نگوييم و بجز ميكده جايي نرويم
حركاتي همه خوب و همه زيبنده كنيم
مهربان باش كه بي مهري سر آغاز غم است
بهتر آنست كه اين كار برازنده كنيم
آسمان دل اگر ابر و اگر صاف چه باك
ابرها را همه از سينه پراكنده كنيم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۶:۵۷ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)