picap picap .

picap

ما ذهن پاك كودك معصوم را با قصه هاي جن و پري و قصرهاي نور  آلوده مي كنيم آيا هنوز هم دلبسته ...




ديگر تبار تيره انسان براي زيست
 محتاج قصه هاي دروغين خويش نيست
 ما ذهن پاك كودك معصوم را
 با قصه هاي جن و پري
و قصرهاي نور
 آلوده مي كنيم
ايا هنوز هم
دلبسته كالسكه زريني ؟
 ايا هنوز هم
 در خواب ناز قصر هاي طلايي را
مي بيني ؟


(حميد مصدق)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۴۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

نميــدانم چه ميخواهم خــدايا . . . به دنبــال چــه ميگــردم شب و روز ؟؟!!!!




نميدانم چه ميخواهم خدايا / به دنبال چه ميگردم شب و روز


چه ميجويد نگاه خسته من/ چرا افسرده است اين قلب پر سوز



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۴۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

يك نفس عميــق تو كافـــيست ، براي دوباره جــان دادنـم در هـــواي بـــودنت...



باران را در آغوش مي گيرم


و خودم را غرق در روياي بدون تو بودن مي كنم


تو با آغوشي باز...


با آغوشي پر از نفس هاي پاييزي


به استقبالم مي آيي...


و مرا تنگ در آغوشت مي گيري


و يك نفس عميق تو كافيست


براي دوباره جان دادنم در هواي بودنت...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۴۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

فرق است ميــان آنــكه يـــارش در بــر . . .  با آنـــكه دو چشــم انتظـــارش بــر در

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۴۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

زن ها هم خــدايند . . .  زيبــا ، انتقــام جو و عـاشق پيشه . . . مي آفريننــد و انتظار پرســتش دارند




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

دلش پوسيـــد از حســـرت ؛ پنجره ي چـوبي . . . بــس كــه از آسمانهــــا گفت ؛ بــــاران


با تشكر از دوست عزيزم (علي جعفري) براي ارسال متن



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

از بيم و اميد عشق رنجورم،آرامش جاودانه مي خواهم،بر حسرت دل دگر نيفزايم،آسايش بيكرانه مي خواهم




از بيم و اميد عشق رنجورم
آرامش جاودانه مي خواهم
بر حسرت دل دگر نيفزايم
آسايش بيكرانه مي خواهم
پا بر سر دل نهاده مي گويم
 بگذاشتن از آن ستيزه جو خوشتر
يك بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه آتشين خوشتر
پنداشت اگر شبي به سرمستي
در بستر عشق او سحر كردم
شبهاي دگر كه رفته از عمرم
در دامن ديگران به سر كردم
ديگر نكنم ز روي ناداني
قرباني عشق او غرورم را
شايد كه چو بگذرم از او يابم
آن گمشده شادي و سرورم را
 آنكس كه مرا نشاط و مستي داد
آنكس كه مرا اميد و شادي بود
هر جا كه نشست بي تامل گفت
"او يك زن ساده لوح عادي بود "
مي سوزم از اين دو رويي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه مي خواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسه جاودانه مي خواهم
رو، پيش زني ببر غرورت را
كو عشق ترا به هيچ نشمارد
آن پيكر داغ و دردمندت را
با مهر به روي سينه نفشارد
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذري نخواهي يافت
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر به هواي لحظه اي ديدار
دنبال تو در بدر نميگردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم
در ظلمت آن اطاقك خاموش
بيچاره و منتظر نمي مانم
هر لحظه نظر به در نمي دوزم
وان آه نهان به لب نمي رانم
اي زن كه دلي پر از صفا داري
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معني عشق را نمي داند
راز دل خود به او مگو هرگز


(فروغ فرخزاد)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

عكس روز (جهنمي ها)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۷ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

باران با قطره هايش چهره ام را نوازش ميكند،بر لبانم مينشيند،چشمانم را ميبندم،صورتم را بوسه باران ...




آرام ميبارد باران
...ببار بر من اي باران
قطره هاي باران بر صورتم مي خورند
من چترم را ميبندم و كنار ميگذارم و خودم را به باران ميسپارم
باران با قطره هايش چهره ام را نوازش ميكند
بر لبانم مينشيند
چشمانم را ميبندم
صورتم را بوسه باران ميكند
بر گردنم ميلغزد و روي شانه هايم مكثي ميكند
مرا از عشق خيس كن باران
از شهوت لبريز كن باران
...قطره هاي باران به آرامي از شانه هايم پايين مي روند
...
باران روي تمام بدنم نشسته است
باران شديد مي شود
لباس بر اعضاي بدنم مي چسبد
...مثل زنداني كه براي بوييدن آزادي صورت خود را به ميله هاي زندان مي چسباند، بدنم خود را به لباسها مي چسباند
...
يك رعد
...و ناگهان باران بند ميايد
...و احساس آرامش مطلق


(فري ناز آرين فر)





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

از انتظار خسته ام و يا دلم گرفته است؟ به ذهن من نمي رسد كجا دلم گرفته است



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)