picap picap .

picap

رفتيم و كس نگفت ز ياران كه يار كو؟ . . . . آن رفته ي شكسته دل بي‌قرار كو؟



رفتيم و كس نگفت ز ياران كه يار كو؟


آن رفته ي شكسته دل بي‌قرار كو؟


چون روزگار غم كه رود رفته‌ايم و


يار حق بود اگر نگفت كه آن روزگار كو؟


چون مي‌روم به بستر خود مي‌كشد خروش


هر ذرّه‌ي تنم به نيازي كه يار كو؟


آريد خنجري كه مرا سينه خسته شد


از بس كه دل تپيد كه راه فرار كو؟


آن شعله‌ي نگاه پر از آرزو چه شد؟


وان بوسه‌هاي گرم فزون از شمار كو؟


آن سينه يي كه جاي سرم بود از چه نيست؟


آن دست شوق و آن نفس پُر شرار كو؟


رو كرد نوبهار و به هر جا گلي شكفت


در من دلي كه بشكفد از نوبهار كو؟


گفتي كه اختيار كنم ترك ياد او


خوش گفته‌اي وليك بگو اختيار كو؟




(سيمين بهبهاني)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام ، بيا ذوب كن در كف دست من . . . جرم نوراني عشق را



صدا كن مرا ، صداي تو خوب است


صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است


كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد


در ابعاد اين عصر خاموش


من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم


بيا تابرايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است


و تنهايي من ، شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد


و خاصيت عشق اين است . . .


كسي نيست ، بيا زندگي را بدزديم


آن وقت ، ميان دو ديدار قسمت كنيم


بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم


بيا زودتر چيزها را ببينيم


ببين ،عقربك هاي فواره در صفحه ساعت


حوض زمان را به گردي بدل مي كنند


بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام


بيا ذوب كن در كف دست من


جرم نوراني عشق را


مرا گرم كن . . .




(سهراب سپهري)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

به چه دل خوش كرده اي!؟  . . .  تكاندن برف، از شانه هاي آدم برفي؟



به شانه ام زدي


كه تنهايي ام را تكانده باشي


به چه دل خوش كرده اي!؟


تكاندن برف، از شانه هاي آدم برفي؟




(گروس عبدالملكيان)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

اي اشك من، خيز و پرده مشو پيش چشم ترم... به جز اين اشك سوزان ، دل نا اميدم گواهي ندارد ، خدا داند

Image By Fotos.Blogfa.Com



اي بي وفا راز دل بشنو ، از خموشي من


اين سكوت مرا ناشنيده مگير اي آشنا


چشم دل بگشا ، حال من بنگر


سوز و ساز دلم را نديده مگير


امشب كه تو در كنار مني ، غمگسار مني


سايه از سر من تا سپيده مگير


اي اشك من ، خيز و پرده مشو پيش چشم ترم


وقت ديدن او ، راه ديده مگير


دل ديوانه ي من به غير از محبت گناهي ندارد ، خدا داند


شده چون مرغ طوفان كه جز بي پناهي ، پناهي ندارد ، خدا داند


منم آن ابر وحشي كه در هر بيابان به تلخي سرشكي بيفشاند


به جز اين اشك سوزان ، دل نا اميدم گواهي ندارد ، خدا داند 


دلم گيرد هر زمان بهانه ي تو ، سرم دارد شور جاودانه ي تو


روي دل بود به سوي آستانه ي تو


تا آيد شب در ميان تيرگي ها


گشايد تن ، روح من به شور و غوغا


رو كند چو مرغ وحشي ، سوي خانه تو



اي بي وفا راز دل بشنو ، از خموشي من


اين سكوت مرا ناشنيده مگير اي آشنا


چشم دل بگشا ، حال من بنگر


سوز و ساز دلم را نديده مگير


امشب كه تو در كنار مني ، غمگسار مني


سايه از سر من تا سپيده مگير


اي اشك من ، خيز و پرده مشو پيش چشم ترم


وقت ديدن او راه ديده مگير




(بهادر يگانه)

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

اي روزهاي خوب كه در راهيد! اي جاده هاي گم شده در مه! اي روزهاي سخت ادامه! از پشت لحظه ها به در آييد!

 


 

اين روزها كه مي گذرد


هرروز احساس مي كنم كه مرا


از عمق جاده هاي مه آلود


يك آشناي دور صدا ميزند


آهنگ آشناي صداي او


مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز


مثل صداي آمدن روز است


آن روز كه ناگزير مي آيد


آن روز ، پرواز دستهاي صميمي


در جستجوي دوست آغاز مي شود


روزي كه دست خواهش ، كوتاه


روزي كه التماس گناه است


و زانوان خسته ي مغرور


جز پيش پاي عشق


با خاك آشنا نشونـد


روزي كه سبز ، زرد نباشد


گلها اجازه داشته باشند


هر جا كه دوست داشته باشند، بشكفند


دلها اجازه داشته باشند


هر جا كه نياز داشته باشند، بشكنند


اي روزهاي خوب كه در راهيد!


اي جاده هاي گم شده در مه!


اي روزهاي سختِ ادامه!


از پشت لحظه ها به در آييد!


اي روز آفتابي!


اي روز آمدن!


اي مثل روز، آمدنت روشن!


اين روزها كه مي گذرد


هر روز، در انتظار آمدنت هستم!




(قيصر امين پور)

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

سرخ ‌رو باش از اين عشق و سرافراز بمان . . . راه عشق است كه همواره شود از خون ، رنـگ!


 


سر خود را مزن اينگونه به سنگ،


دل ديوانه‌ي تنها ، دل تنگ!!


منشين در پس اين بهت گران


مَدَران جامه‌ي جان را، مَدَران!!


مكن اي خسته در اين بغض درنگ..


دل ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!


پيش اين سنگدلان، قدر دل و سنگ يكي‌ست


قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يكي‌ست...


ديدي آنرا كه تو خواندي به جهان يارترين؛


سينه را ساختي از عشقش سرشارترين...


آنكه مي‌گفت منم بهر تو غمخوارترين...


چه دلازارترين شد ، چه دلازارترين...


ناله از درد مكن ،


آتشي را كه در آن زيسته‌اي سرد مكن


با غمش باز بمان


سرخ ‌رو باش از اين عشق و سرافراز بمان


راه عشق است كه همواره شود از خون ، رنـگ


دل ديوانه‌ي تنها، دل تنــــگ . . .



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

انگار مدتي است كه احساس مي كنم،خاكستري از دو سه سال گذشته ام.اين روزها، خيلي براي گريه دلم تنگ است!




انگار مدتي است كه احساس مي كنم،


خاكستري از دو سه سالِ گذشته ام


احساس مي كنم كه كمي دير است!


ديگر نمي توانم هر وقت خواستم


در بيست سالگي متولد شوم


انگار، فرصت براي حادثه از دست رفته است


از ما گذشته است كه كاري كنيم


كاري كه ديگران نتوانند


فرصت براي حرف زياد است ، اما...


اما اگر گريسته باشي...


آه ... مردن چقدر حوصله مي خواهد


بي آنكه در سراسر عمرت، 


يك روز ، يك نفس، بي حس مرگ زيسته باشي !


انگار اين سالها كه مي گذرد،


چندان كه لازم است، ديوانه نيستم!


احساس مي كنم كه پس از مرگ ،


عاقبت ، يك روز ، ديوانه مي شوم !


شايد براي حادثه بايد گاهي


كمي عجيب تر از اين باشم


با اين همه تفاوت، احساس مي كنم


كه كمي بي تفاوتي، بد نيست


حس مي كنم كه انگار، نامم كمي كج است


و نام خانوادگي ام ، نيز از اين هواي سربي خسته است


امضاي تازه ي من ، ديگرامضاي روزهاي دبستان نيست


اي كاش آن نام را دوباره پيدا كنم


اي كاش آن كوچه را دوباره ببينم...


آنجا كه ناگهان، يك روز


نام كوچكم از دستم افتاد،


و لابه لاي خاطره ها گم شد


آنجا ، كه يك كودك غريبه


با چشم هاي كودكيِ من نشسته است


از دور لبخند او چه قدر شبيه من است !


آه ، اي شباهت دور!


اي چشم هاي مغرور !


اين روزها كه جرأت ديوانگي كم است


بگذار، باز هم به تو برگردم !


بگذار دست كم، گاهي، تو را به خواب ببينم!


بگذار در خيال تو باشم!


بگذار ...


بگذريم!


اين روزها، خيلي براي گريه دلم تنگ است !



(قيصر امين پور )


 




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

عكس بدون شرح (به سوي تو آمدم آخر . . .)

Image By Fotos.Blogfa.Com

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

بعد از رفتنت اينها تنها يادگاري هاي تو در دفتر خاطرات زمستونيم بود كه باران ديروز همه را شست . . .

 


ديروز باران باريد و نقش خاطره ي تو را


از شيشه ي پنجره ي اتاقم شست...


ديروز وقتي زير باران قدم ميزدم


باران جاي انگشتان تو را


از لا به لاي موهايم پاك كرد ...


جاي بوسه ي گرمت را از روي صورتم نيز...


و باد عطر دلنشين تنت را از پيراهنم برد...


بعد از رفتنت اينها تنها يادگاري هاي تو


در دفتر خاطرات زمستونيم بود


كه باران ديروز همه را شست


و حالا ديگر زمستون هم


تو را به يـاد نخواهـد آورد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

منو يادت رفت . . . امان از اين حافظه قوي !



براي هم كه مهم شديم....


اسمتو حفظ كردم....


زير اسمم خط كشيدي....


دستت لرزيد...


با رنگ دلم قاطي شد....


منو يادت رفت...


امان از اين حافظه قوي !




(هادي هرمزي)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)