مهربانم
با تو عهدي ميبندم نا گسستني
فراموش نشدني
و ماندگار
قلبم را به تو هديه ميدهم
به تو كه سر تا پاي وجودت را ذرّه ذرّه دوست ميدارم
به تو كه روحت را
سرشتت را
عصاره ي وجودت را ميپرستم
و به آن عميقاً عـشق ميـورزم
اي عزيزِ ستودني
مهربان ماندني
نازنين خواستني
بدان و آگاه باش كه من
تو را هيچگاه
هيچ كجا
هيچ لحظه اي
تنها نخواهم گذاشت
و لحظه اي از تو غافل نخواهم شد
مطمئن باش
تمام احساسات زيباي من عاقلانه و عاشقانه تقديم تو مهربان باد
پروانه هاي رنگارنگ احساسم اين روزها ، سياه و سفيد شده اند ...
مرا از ياد مبر ، نه خاطر پروانه ها ، نه به خاطر غنچه ها ، نه به خاطر خاطرات
به خاطر چشمان هميشه منتظرم كه در جست و جوي نگاه توست.
بيا و مثل هميشه نگو يكي بود و يكي نبود .
بگذار باور كنم آن كه نبود ، تو نيستي ....
آواز عاشقانه ي ما در گلو شكست
حق با سكوت بود ، خدا در گلو شكست
ديگر دلم هواي سرودن نمي كند
تنها بهانه ي دل ما در گلو شكست
سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شكست
اي داد ، كس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شكست
آن روزهاي خوب كه ديدم خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شكست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آيا " زياد رفت و " چرا " در گلو شكست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست
تا آمدم كه با تو خداحافظي كنم
بغضم امان نداد و خدا ... در گلو شكست
شبيه برگ پاييزي ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولي هرگز نخواهي رفت از يادم
خداحافظ ، و اين يعني در اندوه تو مي ميرم
در اين تنهايي مطلق ، كه مي بندد به زنجيرم
و بي تو لحظه اي حتي دلم طاقت نمي آرد
و برف نا اميدي بر سرم يكريز مي بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگي هايم ؟
چگونه مي روي با اينكه مي داني چه تنهايم ؟
خداحافظ ، تو اي همپاي شب هاي غزل خواني
خداحافظ ، به پايان آمد اين ديدار پنهاني
خداحافظ ، بدون تو گمان كردي كه مي مانم
خداحافظ ، بدون من يقين دارم كه مي ماني
سر شار از حس با تو بودنم
سر شار از باتو گفتن
در ازدحام باران و گريه و شبنم گم گشته ام
لحظه ديدار را مي جويم
در عمق خاطراتم با تو سفر ميكنم
مي آيي تا باور كنم هنوز هستي
باوري از جنس رويا
ميشكفد تمام غنچه ها از صداي با تو بودن
مي تراود چشمه از نگاهت
هواي با تو بودن باراني ميشود
زمستان جدايي بهار ميشود
زمين تشنه كوير سيراب ميشود
با تو تمام ايينه ها بي ريا ميشود
پرواز معنا ميگيرد
تمام تنهاييم را نذر لحظه با تو بودن كرده ام
خواب سبزي بود با تو بودن
و خزان دلگيريست نبودنت
تو را درعمق لايه هاي خاطراتم پيدا كرده ام
ميخواهم باشي
كه تو نباشي پاييز دلگير است...