ما لعبتكانيم و فلك لعبتباز،
از روي حقيقتي نه از روي مجاز؛
يك چند درين بساط بازي كرديم،
رفتيم به صندوق عدم يك يك باز
But helpless Pieces of the Game He plays
Upon this Chequer-board of Nights and Days;
Hither and thither moves, and checks, and slays,
And one by one back in the Closet lays
(حكيم عمر خيام)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۳۳ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس آه روزها را با شب شمرده بودم
يك عمر دور و تنها ، تنها بجرم اين آه
او سرسپرده مي خواست ، من دل سپرده بودم
يك عمر مي شد آري در ذره اي بگنجم
از بس آه خويشتن را در خود فشرده بودم
در آن هواي دلگير وقتي غروب مي شد
گويي بجاي خورشيد من زخم خورده بودم
وقتي غروب مي شد ، وقتي غروب مي شد
كاش آن غروب ها را از ياد برده بودم
( محمد علي بهمني )
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۳۳ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
به نوزادي كه
تازه از خواب تولد برهاسته ، بنگر
بنگر به نگاه پاك و غريبش
و صدايي كه با ملائك هم نواست
و تپش قلبش چون
تيك تاك ساعتي
كه تازه كوك شده
تازه
براي
دنيايي كه
با همه كس
حتي ، زمان غريبه است
( پروانه فتاحي طاري )
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۳۲ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
كدام راه است
كه پاي خسته را نشناسد
كدام كوچـه
خالي از خاطره است
و كـــدام دل
هرگز نتپيده
به شوق ديدار
بيا
تا برايت بگويم
از سختي انتظــار
كـه چگونــه
در ديده هاي بارانـي
رنگ هذيان به خود مي گيـرد
( ناهيد عباسي )
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۱۱:۲۸ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)