picap picap .

picap

آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من ، خواستي تا در ميان شعله ها آبم كني



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

در غمت تاب نيارد دل كس گر گويم ، آنچه بر اين دل بي تاب و توان مي گذرد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

شب هاي شعر خواني من بي فروغ نيست ؛ اما تو با چراغ بيا تا ببينيم.....




گاهي چنان بدم كه مبادا ببينيم


حتي اگر به ديده رويا ببينيم



من صورتم كه به صورت شعرم شبيه نيست


بر اين گمان مباش كه زيبا ببينم



شاعر شنيدني ست ولي ميل،ميل ِ توست


آماده اي كه بشنوي ام يا ببينيم ؟



اين واژه ها صراحت ِ تنهايي من اند


با اين همه مخواه كه تنها ببينيم



مبهوت مي شوي اگر از روزن ات شبي


بي خويش در سماع غزل ها ببينيم



يك قطره ام و گاه چنان موج مي زنم


در خود كه ناگزيري دريا ببينيم



شب هاي شعر خواني من بي فروغ نيست


اما تو با چراغ بيا تا ببينيم



(محمد علي بهمني)




[ با تشكر از دوست عزيزم (يكتــا) براي ارسال شعر ]



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

بهار آمده يك داغ نو به من بدهد...(پرنده مي‌رود ازبس بهار غمگين است،پرنده رفته به پاييزباغ تن بدهد)



بهار آمده يك داغ نو به من بدهد


ترا بگيرد و احساس بي ... شدن بدهد



صداي درد مرا مي‌شود ببيني يار !


اگر خدا به غزل‌هاي من دهن بدهد



خدا خيال ندارد مرا پرنده كند


خدا خيال ندارد ترا به من بدهد



خدا خيال ندارد كه باغ سيبش را


به ما زنان غم‌انگيز بي‌وطن بدهد



بهشت مال خودش با فرشته‌هاي عزيز !


مجال در بغل تو گريستن بدهد



مرا ببخش اگر حالم آنقدر خوش نيست


كه شعر خط خطي‌ام عطر نسترن بدهد



پرنده مي‌رود از بس بهار غمگين است


پرنده رفته به پاييز باغ تن بدهد



(مونا زنده دل)



[ با تشكر از دوست عزيز (فرهاد) براي ارسال شعر ]





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

ز بند غير نتوان جز به دل رَست . . . تو اي غافل! دلي پيدا نكردي


سحر در شاخسار بوستاني


چه خوش مي‌گفت مرغ نغمه‌خواني


برآور هرچه اندر سينه داري


سرودي، نغمه‌اي، آهي، فغاني


سحر مي‌گفت بلبل باغبان را


در اين گِل جز نهال غم نگيرد


به پيري مي‌رسد خار بيابان


ولي گُل چون جوان گردد بميرد


چه مي‌پرسي ميان سينه دل چيست؟


خرد چون سوز پيدا كرد دل شد


دل از ذوق تپش دل بود ليكن


چو يك دم از تپش افتاد گِل شد


كنشت و مسجد و بت‌خانه و دير


جز اين مشت گلي پيدا نكردي!


ز بند غير نتوان جز به دل رَست


تو اي غافل! دلي پيدا نكردي




(اقبال لاهوري)



[ با تشكر از دوست عزيز (ثامن) براي ارسال شعر ]



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

يار برداشت ز رخ، پرده براي دلِ من ، برد از من دل و بنشست به جاي دلِ من



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

امروز كه محتاج توام جاي تو خاليست ، فردا كه مي آيي به سراغم نفسي نيست






برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۵۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

آن شبنم پاكم كه به بازار طبيعت ، ناگه بوجود آمده ، ناگاه بميرم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۴۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

شور عشقي كه فتاده است به جان من و تو ، خوب در دست گرفته است عنان من و تو



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۴۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

اينجا نواي بلبل و بانگ زغن يكي ست ، اي عندليب! نغمه از اين بيشتر مزن



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۳:۴۸ توسط:picap موضوع: نظرات (0)