picap picap .

picap

بعد از رفتنت اینها تنها یادگاری های تو در دفتر خاطرات زمستونیم بود که باران دیروز همه را شست . . .

 


دیروز باران بارید و نقش خاطره ی تو را


از شیشه ی پنجره ی اتاقم شست...


دیروز وقتی زیر باران قدم میزدم


باران جای انگشتان تو را


از لا به لای موهایم پاک کرد ...


جای بوسه ی گرمت را از روی صورتم نیز...


و باد عطر دلنشین تنت را از پیراهنم برد...


بعد از رفتنت اینها تنها یادگاری های تو


در دفتر خاطرات زمستونیم بود


که باران دیروز همه را شست


و حالا دیگر زمستون هم


تو را به یـاد نخواهـد آورد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

منو یادت رفت . . . امان از این حافظه قوی !



برای هم که مهم شدیم....


اسمتو حفظ کردم....


زیر اسمم خط کشیدی....


دستت لرزید...


با رنگ دلم قاطی شد....


منو یادت رفت...


امان از این حافظه قوی !




(هادی هرمزی)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

چه خارها که زحسرت شکست در دل ریشم . . .  چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی




گذشتم از تو که ای گل چو عمرِ من گذرانی


چه گویمت که به باغِ بهشتِ گمشده مانی



به دورِ چشم تو هرچند داد دل نستاندم


برو که کام دل از دورِ آسمان بستانی



گذاشتم به جگر داغِ عشق و از تو گذشتم


به کامِ من که نماندی، به کامِ خویش بمانی



بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش


که چون همیشه بهار، ایمن از گزند خزانی



تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم


کنون به خواری ام ای گلبنِ شکفته چه رانی



به پاس عشق، زبد عهدی ات گذشتم و دانم


هنوز ذوقِ گذشت و صفای عشق ندانی



چه خارها که زحسرت شکست در دلِ ریشم


چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی




(هوشنگ ابتهاج)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۵۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

طفلی به نام شادی ، دیریست گمشده است . . . هرکس از او نشانی دارد ، ما را کند خبر !




طفلی به نام شادی ، دیریست گمشده است


با چشمهای روشن براق


با گیسویی بلند به بالای آرزو


هرکس از او نشانی دارد


ما را کند خبر


این هم نشان ما :


یک سو خلیج فارس ، سوی دگر خزر




(شفیعی کدکنی)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

ای کاش از تو هیچ نمی گفتم اش، ببین! . . .  دریا هم اینچنین که من ام، بردبار نیست




اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است


دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است



اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست


من از تو می نویسم و این کیمیا کم است



دریا و من چه قدر شبیهیم- گرچه باز،


من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست



با او چه خوب می شود از حال خویش گفت


دریا که از اهالی این روزگار نیست!



امشب ولی هوای جنون موج می زند


دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست



ای کاش از تو هیچ نمی گفتم اش، ببین!


دریا هم اینچنین که من ام، بردبار نیست




(محمدعلی بهمنی)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۷ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست . . . حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست




آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست


حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست



دیگر دلم هوای سرودن نمی کند


تنها بهانه ی دل ما، در گلو شکست



سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم


آن گریه های عقده گشا در گلو شکست



ای داد،کس به داغ ِ دلِ باغ، دل نداد


ای وای، های هایِ عزا در گلو شکست



آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود


خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست



«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت


«آیا» زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست



فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند


نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست



تا آمدم که با تو خداحافظی کنم


بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست





(قیصر امین پور)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۷ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

و دل ات کبوتر  آشتی ست در خون تپیده به بام تلخ . . . با این همه چه بالا ، چه بلند پرواز می کنی..!




مرا تو بی سببی نیستی


به راستی صلت کدام قصیده ای


ای غزل؟


ستاره بارانِ جواب کدام سلامی


به آفتاب


از دریچه ی تاریک؟



کلام از نگاهِ تو شکل می بندد


خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!


  . . .


پس پشتِ مردمکان ات


فریاد کدام زندانی ست که آزادی را


به لبانِ بر آماسیده گلِ سرخی پرتاب می کند؟


ورنه این ستاره بازی


حاشا


چیزی بدهکار ِ آفتاب نیست.


. . .


نگاه از صدای تو ایمن می شود


چه مومنانه نام  مرا آواز می کنی!


. . .


و دل ات کبوتر  آشتی ست


در خون تپیده به بام تلخ


با این همه


چه بالا


چه بلند پرواز می کنی..!



(احمد شاملو)

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

آنچه بر جای می ماند، ردپایی است و خاطره ای که هر از گاهی پس می زند مثل نسیم  پرده های اتاقت را . . .




دنیا کوچک تر از آن است،


که گم شده ای را در آن یافته باشی.


هیچ کس اینجا گم نمی شود!


 آدمها به همان خونسردی که آمده اند ،


چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند.


یکی در مه،


یکی در غبار،


یکی در باران،


یکی در باد،


و بی رحم ترینشان در برف.


آنچه بر جای می ماند،


ردپایی است،


و خاطره ای که هر از گاهی،


پس می زند مثل نسیم


پرده های اتاقت را . . .




(عباس صفاری)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

در عمق آرزوی من همین و بس که در وجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

فکر شروع دیگری با همه ویران شدنم . . . تا شوم از اشک تهی ، در پی باران شدنم




فکر شروع دیگری با همه ویران شدنم


تا شوم از اشک تهی، در پی باران شدنم



چهره‌ام آرام مبین ، داغ نشانم به جبین


آه اگر شعر دهد فرصت توفان شدنم



کاش غزل چشمه شود، گرم بجوشد ز جنون


ورنه در این فصل سکون، غرقه‌ی طغیان شدنم



خاطره با واژه کند ، تلخ برایم گذر


عشق به دادم برسد، وقت پشیمان شدنم



گویدم از شکفتگی، رغم جمود و خفتگی


طی شدن فاصله‌ها، نزد تو مهمان شدنم



سبز از آواز بهار، پنجره گل داد سپید


رنگ از اندوه پرید، برد به حیران شدنم



آرش از افسانه برون آمد و گفت، مژده‌گون


 نیست از امروز دگر نیت پنهان شدنم



سایه اگر چیره شده، نور اگر تیره شده


مثل حقیقت پس از این، در پی حیران شدنم



شهر پر از کاوه شد و عشق رهید از سکون


گفت از این پس نبود طاقت کتمان شدنم



دیو ولی بیرون شد از قلب شبان کینه جو


نعره زد «از عشق مگو من پی یزدان شدنم»


...


سال به سال، آرزو پیر شد و رفت زمان


 وه چه عجب! باز چنین فکر بهاران شدنم



فکر شروع دگرم، خاطره فرسود مرا


کاش از او درگذرم! گرچه به پایان شدنم



باز زمستانی‌ام و خاطره‌ها یخ زده‌اند


آب شوند باز ، چه تلخ !



در پی باران شدنم . . .




(ویدا فرهودی)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)