picap picap .

picap

فکر شروع دیگری با همه ویران شدنم . . . تا شوم از اشک تهی ، در پی باران شدنم




فکر شروع دیگری با همه ویران شدنم


تا شوم از اشک تهی، در پی باران شدنم



چهره‌ام آرام مبین ، داغ نشانم به جبین


آه اگر شعر دهد فرصت توفان شدنم



کاش غزل چشمه شود، گرم بجوشد ز جنون


ورنه در این فصل سکون، غرقه‌ی طغیان شدنم



خاطره با واژه کند ، تلخ برایم گذر


عشق به دادم برسد، وقت پشیمان شدنم



گویدم از شکفتگی، رغم جمود و خفتگی


طی شدن فاصله‌ها، نزد تو مهمان شدنم



سبز از آواز بهار، پنجره گل داد سپید


رنگ از اندوه پرید، برد به حیران شدنم



آرش از افسانه برون آمد و گفت، مژده‌گون


 نیست از امروز دگر نیت پنهان شدنم



سایه اگر چیره شده، نور اگر تیره شده


مثل حقیقت پس از این، در پی حیران شدنم



شهر پر از کاوه شد و عشق رهید از سکون


گفت از این پس نبود طاقت کتمان شدنم



دیو ولی بیرون شد از قلب شبان کینه جو


نعره زد «از عشق مگو من پی یزدان شدنم»


...


سال به سال، آرزو پیر شد و رفت زمان


 وه چه عجب! باز چنین فکر بهاران شدنم



فکر شروع دگرم، خاطره فرسود مرا


کاش از او درگذرم! گرچه به پایان شدنم



باز زمستانی‌ام و خاطره‌ها یخ زده‌اند


آب شوند باز ، چه تلخ !



در پی باران شدنم . . .




(ویدا فرهودی)



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)