دوستت دارم ، دوستت دارم
به لطافت برگ گل
به ظرافت و زیبایی گل رز ، نرگس ، مریم
به لطافت شبنم صبحگاهی ، به استقامت کوه ، به پختگی پیر دهر
دوستت دارم ، دوستت دارم
به اندازه یک دنیا پر از محبت ، به تو عشق می ورزم
کاش که این عشق را با محبت پاسخ دهی
دوستت دارم ، دوستت دارم
عشق من منتظرت می مانم ، تا قیامت ، تا دنیا هست
تا روزی عشقت را نثارم کنی
دوستت دارم ، دوستت دارم
مرغ عشق زیبای من
فرسنگها از من دوری و روحم متعلق به توست
دوستت دارم ، دوستت دارم
دوستم داشته باش ، تا اعماق روحم از عشق تو لبریز شود
امید به تو دارم ، امیدم را ناامید نکن
محبوب من ، دلدار من ، عشق من
دوستت دارم ، تا دوستم داشته باشی
مرغ عشق من ، جفت زیبای من
دوستت دارم ، دوستت دارم
اگر بدانم که عاشقم هستی و مرا می خواهی
غم هجرانت را به جان می خرم
دوستت دارم ، دوستت دارم
مرغ عشق من ، جفت زیبای من
امید و آرزویم ، تا آخر عمر منتظرت می مانم
دوستت دارم ، دوستت دارم
(سهیلا انوری)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۰:۵۵ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی
نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم ببین چه بی پروا ره تو می پویم بگو کجایی
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۰:۵۲ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۰:۵۱ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
یاد آن روزها , که یک واژه کوچک
همه ی ذهن مرا پر می کرد
و به آن می بالیدم , که چه پربارم من
یاد آن روزها , که چشم و روحم
پر انرژی و پر از شادی بود و حتی
گوشه ی کوچکی از ذهن مرا , غم نمی پوشاند
و همه عالم و آدم زیبا بودند
جور دیگر می اندیشیدیم
و چه زیباست همه خاطره ها
و چه زیباست به دنیای خیال
بال و پر بگشایم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۰:۵۱ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام , دستی
دانه ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق , ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام , از عشق هم خسته
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت:
۰۳:۰۰:۵۰ توسط:picap موضوع:
نظرات (0)