picap picap .

picap

باران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکند،بر لبانم مینشیند،چشمانم را میبندم،صورتم را بوسه باران ...




آرام میبارد باران
...ببار بر من ای باران
قطره های باران بر صورتم می خورند
من چترم را میبندم و کنار میگذارم و خودم را به باران میسپارم
باران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکند
بر لبانم مینشیند
چشمانم را میبندم
صورتم را بوسه باران میکند
بر گردنم میلغزد و روی شانه هایم مکثی میکند
مرا از عشق خیس کن باران
از شهوت لبریز کن باران
...قطره های باران به آرامی از شانه هایم پایین می روند
...
باران روی تمام بدنم نشسته است
باران شدید می شود
لباس بر اعضای بدنم می چسبد
...مثل زندانی که برای بوییدن آزادی صورت خود را به میله های زندان می چسباند، بدنم خود را به لباسها می چسباند
...
یک رعد
...و ناگهان باران بند میاید
...و احساس آرامش مطلق


(فری ناز آرین فر)





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

از انتظار خسته ام و یا دلم گرفته است؟ به ذهن من نمی رسد کجا دلم گرفته است



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۶ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام ، من همه تن انا اللحقم ،‌ کجاست دار ، خسته ام



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام ، هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال ، من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها ، از این غبار بی سوار ،‌ از انتظار خسته ام



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

زمین دیار غربت است ،‌ از این دیار خسته ام ، بس است تکرار ملال ،‌ ز روزگار خسته ام



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

کیمیاگری چیره دست ستاره مرابه آسمان تو دوخته و فرشته ای بی نام و نشان بال مرا به دستهای تو بسته است

 


 کیمیاگــری چیره دست


ستاره مــرا


به آسمان تو دوخته است


و فرشته ای بی نام و نشان


بال مــــرا


به دست های تو بستـه است


هـم از این روســت


که در فصل هـای جادویـی


خیل پرندگـان دریایــی


از منظــر چشم های من


در هــوای آسمان تو


پــرواز خواهند کـــرد



(بیژن جلالی)


با تشکر از دوست عزیزم (ملیحه اسماعیلی) برای ارسال شعر




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

عکس های منتخب در فتوبلاگ عکس های منتخب (5 عکس - Part 6)






برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت،با یار ناجوانمرد دیگر چه می توان گفت




چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت

با یار ناجوانمرد دیگر چه می توان گفت

با محرمان غمناک بهمرهان ناشاد

با همدمان دم سرد دیگر چه می توان گفت

با بدقمار بدنرد با بد رگان نامرد

با رهزنان بی درد دیگر چه می توان گفت


مردانگی چو شد ننگ

بر مرد عرصه شد تنگ

فهلی چو خاری آورد

دیگر چه می توان گفت


در شهر خالی از مرد

با خاطری پر از درد

شبرو شب است و شبگرد

دیگر چه میتوان گفت


(دکتر مظاهر مصفا)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۶:۳۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)