آری ، گلها هیچوقت خیانت نمیکنند…!
غروب شد ، خورشید رفت
آفتابگردان دنبال خورشید میگشت
ناگهان ستارهای چشمک زد
آفتابگردان سرش را پائین انداخت
آری ، گلها هیچوقت خیانت نمیکنند…!
برچسب: ،
ادامه مطلب
غروب شد ، خورشید رفت
آفتابگردان دنبال خورشید میگشت
ناگهان ستارهای چشمک زد
آفتابگردان سرش را پائین انداخت
آری ، گلها هیچوقت خیانت نمیکنند…!
می بندم این دو چشم پرآتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پرآتش را
تا بگذرم ز وادی رسوائی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهائی
تو می آیی کجا یا کی؟
نمی دانم تو می آیی
پس از شب های دلتنگی
برای صبح یکرنگی
نمی دانم تو می آیی
برای باور بودن
دمی با عشق آسودن
نمی دانم تو می آیی
نگاهت آشنا با من
سلامت بوی پیراهن
نمی دانم تو می آیی
پس از باران
به دستت شاخه ای ریحان
نمی دانم تو می آیی
سبک چون پر
برای لحظه ی برتر
نمی دانم تو می آیی
چو آیینه دلت شفاف و بی کینه
نمی دانم تو می آیی
برای من ، برای کوری دشمن
نمی دانم تو می آیی
تنت شبنم ، دلت بی غم
نمی دانم تو می آیی
خدا با تو
تمام لحظه ها با تو
نمی دانم تو می آیی
تو می آیی
چرا امشب نمی آیی؟
نمی دانم
در بازی دل نگاه من مست تو بود
هر برگ دلم شکسته پابسته تو بود
من شاه دلم را بر زمین انداختم
اما چه کنم که تک دل دست تو بود
دسته اول :
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند .
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است.
تنها با لمس ابعاد جسمانی انهاست که قابل فهم میشوند ، بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
دسته دوم :
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند .
مردگانی متحرک در جهان ، خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند.
بیشخصیتاند و بیاعتبار ، هرگز به چشم نمیآیند و مرده و زندهشان یکی است .
دسته سوم :
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند .
آدمهای معتبر و با شخصیت ، کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند.
کسانی که همواره به خاطر ما میمانند ، دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم .
دسته چهارم :
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند .
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان ، چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم.
اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم و میفهمیم که آنان چه بودند ، چه میگفتند و چه میخواستند .
ما همیشه عاشق این آدمها هستیم ، هزار حرف داریم برایشان اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند و اختیار از ما سلب میشود
سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم.
نباید فراموش کرد که این افراد دسته چهارم به دید عاشقان اینگونه اند ، و افراد معشوق در چشم عاشق یا دوستان بسیار عزیز در چشم ما اینگونه هستند .