picap picap .

picap

سکوتم  از رضایت نیست  -------  دلم اهل شکایت  نیست




سکوتم از رضایت نیست

دلم اهل شکایت نیست


هزار شاکی خودش داره

خودش گیره ، گرفتاره


همون بهتر که ساکت باشه این دل

جدا از این ضوابط باشه این دل


از این بدتر نشه رسوایی ما

که تنها تر نشه تنهایی ما


که کار ما گذشته از شکایت

هنوز هم پایبندیم در رفاقت


می ریزه تو خودش دل غصه هاشو

آخه هیچ کس نمیخواد قصه ها شو


کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه

بهایی داشت این  دل پیشترها که این روزها نمی ارزه



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۵ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

تو اگر دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار ...




می نویسم تا بدانی :

هر چه داغ ها کهنه تر شوند دیرتر از یاد خواهند رفت


می نویسم تا بدانی :

باران ابرها زود گذرند و باران چشم عاشق ماندگارتر


می نویسم تا بدانی :

رد پا فانی و رد عشق سوزنده تر از هر آتش


می نویسم تا بدانی :

اسم ها تکراری و یادشان همواره قشنگ


می نویسم تا بدانی :

دوستت دارم و یادت ماندگار تر از هرچه در یادم خواهد ماند


می نویسم :

به امید د ی د ا ر

تو اگر دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

سکوت ...




سلام

من سکوتم

یکی مثل تو و اون

نفس می کشم پس زنده ام

روی زمینم پس خونه من اینجاست

مهتاب را دوست دارم چون واقعا زیباست

باران را دوست دارم چون گریه کردن بلد است

آدم برفی دوست دارم چون حرف زدن بلد نیست

همه ما آدما در این دنیایبه این کوچکی گم شدیم

آدما همدیگر رو مثل یک صدف دریایی می بینند

این دنیا را فقط به خاطر زندگی دوست دارم

به رویاها ایمان دارم که آخر همه ماست

تنهایی را دوست دارم همیشه هست

آدمک هستم قلب ندارم روح ندارم

مثل خدا بودن رو دوست دارم

عشق را دوست دارم

خدارو دوست دارم

فقط همین

سکوت



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۴ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

... آه آسمان چه ساده رنگ مرا از یاد می برد !

 

 image by fotos.blogfa.com

 

 

وقت تنگ است و نفس سرد است

شب تاریک و غم بی پایان

اشک های مهربان دخترک در زیر باران ناتمام

می نویسم بر قطره های باران

راز غم آلوده یک آرزوی بر باد رفته

می کوبم به قلب سرخ یک رهگذر شب پرست

شب سکوت آشنیانه بی صدا احساس خاموش

تنم لرزان همچو بید

دستانم سرد از التهاب روزگار

آه . . .

آسمان چه ساده رنگ مرا از یاد می برد !

و زمین رد پای مرا !



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

... ای دریغ دیگر بهار رفته نمی آید

 

image by fotos.blogfa.com 

 

گفتم بهار ؟

خنده زد و گفت :

دیگر بهار رفته نمی آید

گفتم پرنده ؟

گفت اینجا پرنده نیست

اینجا گلی که باز

کند لب به خنده نیست

گفتم

درون چشم تو دیگر ؟

گفت دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست

اینجا به جز سکوت سکوتی گزند نیست



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۲ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

... بگذار در فاصله ی پوست تو و غربت من یک بار کلاغ به خانه اش برسد

 

image by fotos.blogfa.com

 

رفتی

رفتی

به آخرین جاده رسیدی

به آخرین پرچین

آن سو کسی منتظر نبود

نه حتا ساقه ی لوبیا که تو را به قصر بالای ابرها ببرد

خط را بگیر و بیا

این جا هنوز بستری است بی پرچین

و زنی در باد

سرگرم کشت قاصدک

بگذار در فاصله ی پوست تو و غربت من

یک بار کلاغ به خانه اش برسد

پیش از آن که قصه به سر شود . . .



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

... دیگر چه فرق می کند بارانی باشی یا قطره ای اشک ؟!

 

image by fotos.blogfa.com

 

 

احساس گرمم را

به پای بادهای سرد می ریزم ...

و من هم می شوم

سرد سرد سرد

دیگر چه فرقی می کند بارانی باشی

یا قطره ای اشک ؟!

در هر صورت می باری

بی آنکه بدانند چرا ؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۱ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

... همه ی قاصدکها خیرخواه من و تو نیستند

image by fotos.blogfa.com

 

 

 

خوابش را دیده بودم...

من خواب قاصدک را دیده بودم ...

قاصدکی که از دستان من وتو پر کشید و به خدا رسید !

ای دریغ ... قاصدک دروغگو بود ...

آرزوی ما را به خدا دروغ گفت !

ما به تمام آرزوهایمان رسیدیم . اما آرزو هایی که آرزوی ما نبود !

آرزوی دروغ قاصدکی بود که با هم بودنمان را بر نتابید ...

از ما که گذشت ! بعد از این به صداقت قاصدک ها شک کن !!!

همه ی قاصدک ها خیر خواه من و تو نیستند !



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۱۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

شبی در شب ترین شبها تو ماه من می شوی آیا ؟




شبی در شب ترین شبها تو ماه من می شوی آیا ؟


تو تسلیم تماشای نگاهم میشوی آیا ؟


شبیه یک پرنده خیس از باران که می آیم


تو با دستان پر مهرت پناهم می شوی آیا ؟


پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی


کنار خستگیها تکیه گاهم می شوی آیا ؟


نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری


تو تصحیح تمام اشتباهاتم می شوی آیا ؟


پس از صد سال اگر بد ترجمه کردی نگاهم را


به پاس اشکهایم عذر خواهم می شوی آیا ؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)

من اگر سایه خویشم یارب ... روح آواره من کیست؟ کجاست؟


نیمه شب بود و غمی تازه نفس

ره خوابم زد و ماندم بیدار

ریخت از پرتو لرزنده شمع

سایه دسته گلی بر دیوار

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب ولرزان بود

چهره ای سرد وغم انگیز وسیاه

گویی مرده سرگردان بود

شمع خاموش شد از تندی باد

اثر از سایه به دیوار نماند

کس نپرسد کجارفت؟ که بود ؟

که دمی چند در اینجا گذارند ؟

این منم خسته در این کلبه تنگ

جسم درمانده ام از روح جداست

من اگر سایه خویشم یارب

روح آواره من کیست؟ کجاست؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۰۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)