چشمها را بستم
که بی تو
نه قهوه نجاتم میدهد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
سراسیمه و مشتاق
این همه بیهوده در انتظار تو ماندم
نیامدی ...!
نیامدی تا گلیم بختم چاره ایی جز سیاه سپید بیابد...
با تشکر از دوست خوبم « رها »
بازآی که تابه خود نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی
بر من در وصل بسته می دارد دوست
دل را به جفا شکسته می دارد دوست
بگذاشتی ام غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
یکی به من بگه که چرا ما آدما وقتی شکممون خالی میشه برا اینکه پرش کنیم عینهو سگ و گربه میفتیم به جون هم(تا هر جوری که شده پرش کنیم،کاری هم نداریم که چجوری پربشه فقط بشه)اما وقتی که پرشد به هم دیگه میگیم بدو بیا بغل عمو،آخه تو کجا بودی اونم اینهمه مدت کلی دلم برات تنگ شده بود !!!
چشم ها همه حیض،دل ها همه ناپاک،زبان ها همه دروغگو،گوش ها همه تیز،پاها همه رو به سوی آنجا که نباید ...
ببین آقا خرسه به هیکل و اندام زیبات نناز،آره،با توام،با خود تو،چرا !؟ جیبت خالی باشه اگه کسی از کسان بهت به اندازه یک ... !!! محل گذاشت (نهاد) اونوقت بیا و به من بگو همه حرفات چرت بودن
چه بسیار آدمایی که جسمشون قشنگترینه اما وجودشون پوچ ترینه
چه بسیار آدمایی که جسمشون معمولی ترینه اما دلشون قشنگترینه (گرما بخش ترینه)
خودت باش،همچنان که بودی(هستی)نذار تو رو هم قاطی خودشون کنند،می بازی،میدونم،همچنان که باختی،اما بیخیال،هنوزم که هنوزه ارزشش داره،خیلی هم داره،برای خودت برای خودت برای خودت،همیشه خودت باش،همیشه