راستی که شما آدما چقدر عجیب و غریبید! یه روز میگید خدایا تا باشه دنیا باشه و همه حس و حالش یه روز دیگه میگید خدایا لعنت به این دنیا و همه حس و حالش !!!
مسافر خسته ی من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آیینه ها به انتظار نشسته بود
می خواست که از اینجا بره اما نمی دونست کجا
دلش پر از گلایه بود ولی نمی دونست چرا
دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه ای برای اون دعا نکرد
حالا دیگه تو غربتش ستاره سر نمی زنه
تو لحظه های بی کسیش پرنده پر نمی زنه
با کوله بار خستگی تو جاده های خاطره
مسافر خسته ی من یه عمره که مسافره
کمکم کن ... نذار اینجا بمونم تا بپوسم
کمکم کن ... نذار اینجا لب مرگو ببوسم
کمکم کن ... عشق نفرینی بی پروایی می خواد
ماهی چشمه کهنه هوای تازه ی دریایی می خواد
دل من دریاییه ، چشمه زندونه برام
چکه چکه های آب ، مرثیه خونه برام
تو رگهام به جای خون ، شعر سرخ رفتنه
تن به موندن نمی دم ، موندنم مرگه منه
کمکمم کن ... نذار این گمشده از پا در بیاد
کمکم کن ... خرمن رخوت من شعله می خواد
کمکم کن ... من و تو باید به فردا برسیم
چشمه کوچیکه برامون ، ما باید بریم به دریا برسیم