لباس رویاهایم را بر تن شب می پوشانم
و تصویرخاطره هایم را به تماشا می نشینم
من قاصدکهای سفید را بر تن خویش میزبانم
پیام و عطر تو را در نسیمی از سحر بی تابم
با قدمهایت بر نور لحظه های طلوع را در دو خورشید مهمانم
رقص تار تار موهایت و نور آبی چشمانت
در لبخندی زیبا را به ذوق دل نشسته ام
حلقه ای از دستانت در کلبه ای از عشق به اندازه ی آغوشم
و لبان شیرینت را در لحظه لحظه ی آرامشم به مهمانی خوانم...
(سعید مطوری)
ای ســـبزه بهار دلم حزین تر ز شب است
در گـــریهء من جهان من سر زشب است
باران به دل سوخــــته بــبار سبزه شــــوم
بشگفــــته زغم ،تـنــم صنوبر ز شب است
(فوزیه یلدا)