من گم شدم بین حس بودن و نبودن ، بین حیات و مرگ ، بین گناه و معصومیت ، من گم شدم در ظلمت شب بدون حضور تو ، گفتی : به تنهایی من دست نزن ، من تنهاتر از آنم که تنها بمانم ، اما می دانی من آخر تنهایم .
اصلا ببین میایی جاهامونو باهم دیگه عوض کنیم من میشم تو و تو میشی من ! (آخه الانی دنیا بکامته پسرک لعنتی،خودت خبر نداری،شدی مثل من اونوقت میشی بکامه دنیا !)
مطمئن باش که خیلی بهتر از این زندگی بسی کوتاه استفاده میکردم،بذار خیلی ساده تر بهت بگم اونم اینکه بیشتر لذت میبردم سعی میکردم که بیشترین لذت ازش ببرم ازش بگیرم ازش بدزدم ازش قرض بگیرم ازش ... اما افسوس که نمیدونستم اما افسوس که نمیدونید چه زود دیر میشه !!!
همیشه همین است
تا می آیی به خودت بیایی
عجیب دیر است
با اینکه دنیا کوچکتر از آن است که می گویند
تا می آیی برگردی
همه چیز عجیب عوض شده است
