picap picap .

picap

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت . . . دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت




یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت


دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت



پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد


اما مرا به عمق درونم کشید و رفت



یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را


بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت



من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت


خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت



تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم


بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت



شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق


مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت



تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم


رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت



دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم


از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت




(افشین یدالهی)



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۱۲:۴۰ توسط:picap موضوع: نظرات (0)