. . . باید باید باید دیوانه وار دوست بدارم.............

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه ی عشق مرا
با دستمال تیره ی قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود . هیچ چیز به جز
تیک تیک ساعت دیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: