هزاران ناخدا گم شد در این دریای طوفانی...
شبست و قایقم بشکسته دریاست طوفانی
ز هر موجی به گوشم میرسد بانگ پریشانی
ره منزل نمی دانم ز غوغای گرفتاری
چو مرغی آشیان گم کرده در شبهای بارانی
لبم می خندد و دل در حصار سینه می گرید
ببین در برق چشمم آشکارا اشک پنهانی
تو شبها نیستی تا ببینی من با خود عالمی دارم
گهی از فیض مد هوشی گهی از شکر حیرانی
به ساحل امید ما را برد لطف خدا و گرنه
هزاران ناخدا گم شد در این دریای طوفانی
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: