. . . تنها سروده ام . که تو عاشق بدانی ام!.........
از این سکوت غمزده شاید برانی ام
گاهی اگر به خانه ی قلبت بخوانی ام
یادت کنار دفتر شعرم نشسته است
گل میکنی به باغ خیال جوانی ام
انگار پیر تر شده ام از غم تو من....
از این جنون شب زده ی ناگهانی ام
تقصیر من نبود دلم سیب تازه خواست
شاید که طعم خوب محبت چشانی ام
من آشنای قلب تو بودم هزار سال
حتی اگر غریبه ترین کس بدانی ام
اما تو از وجود من انگار خسته ای
گویی از اجاره نشینان آنی ام...!
فرقی نمی کند که زیادت برون روم
با شعرها میان دلت جاودانی ام...
تنها سروده ام که تو عاشق بدانی ام!
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: