picap picap .

picap

. . . من از ادامه می ترسم

زندگی

چمدانش را بست

مرگ هم تلفن نمی زند

آن قدر خسته ام

که دراز می کشم

و کم کم در خاک فرو می روم

آن قدر خسته ام

که دیگر مرگ هم به دردم نمی خورد

من از ادامه می ترسم

از اینکه تابوت

تنها اتاقی باشد تاریکتر

و من دوباره استخوان هایت را پیدا کنم

و تکه های پازل عشق

دوباره چیده شود

کسی چمدانش را در ایستگاه جا بگذارد

و ما در سایه ها و ریشه های درختان قدم بزنیم

و مارها

ماهیان برکه ی خاک شوند

من از ادامه می ترسم ...



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۶:۴۳ توسط:picap موضوع: نظرات (0)