خاک احساسم را تازه می کند باران
خاک احساسم را تازه می کند باران
زخم های کهنه سر باز می کنند
سیل غم در سینه غوغا می کند
من مانده ام و رد یک اشتباه بر دلم
و به یادم می آید آنروز که گفتی
تو هر کس نیستی
و به من وعده ی باران دادی
و من امروز ورقی خشک و مچاله
به لب پنجره ی تنگ قفس
گرچه در غربت تنهایی خویش سرگردانی
ولی انکار بی معنی ست
حال بگو مرا از یاد برده ای ...
* ستاره *
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: