... عذاب دختری باکره با من است
بعد از این چار میخ بوسه
رهایم نکنی ها
گیرم زبان مرا
جذام سکوت رخوت آوری خورده است
گیرم
عذاب دختری باکره با من است
و خواب سینه ریز مردی آویخته از هیچ . . .
دستان من که از گریبان تو آمده اند
حالا اشاره کنم به
فواره یخ بزند ؟
قطار پرنده بنشیند ؟
و تابوت بافته ای از دستک تاک همسایه
مرا بجنباند ؟
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: