picap picap .

picap

و دلم...مانند یک بچه از برای دیدنت مدت ها غروب آفتاب را نظاره می کردو هنگامه شب مرا به اغما می کشاند


هنوز چشمانت با چشمانم عشق بازی می کند

شاید باور نکنی... در تمام شعرهایم احساست می کردم

و دلم... این غم دان پر درد ، این صندوقچه اسرارت هوای تو را بارها می کرد

و من قول تو را برای فردا ، بارها به او می دادم و او مانند یک بچه

از برای دیدنت مدت ها غروب آفتاب را نظاره می کرد

و هنگامه شب مرا به اغما می کشاند

و من عاجز از گفتن چیزها و ندانسته ها بارها او را تنبیه می کردم



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۰۳:۰۲:۵۹ توسط:picap موضوع: نظرات (0)